جمله های زیبا

ادته میگفتی : من واسه دستام حرمت قائلم... یادته میگفتی : دستام فقط مال تو ء... یادته میگفتی :زندگیم تویی... یادته میگفتی :به چشم من تو از همه دنیا خوشگل تری... پس چی شد؟؟؟؟ من همه حرفاتو خوب یادمه ها... حالا نیستی و از سرمای نبودنت دستام یخ زدن... کجایی بی معرفت.... دستاتو جز من به کی سپردی؟؟
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:27 توسط هانیه|
احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوستت داره، احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دلش برات تنگ شده اما قشنگترین احساس وقتیه که بدونی یکی هرگز تورو فراموش نمیکنه!
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:27 توسط هانیه|
خاطــــــره یعنی : یک سکوت غیرمنتظره میان خنده های بلند نــه از تنهــایــی مــی‌تــرســم، نــه از تنهــا مــانــدن! تــرســم از تنهــا بــودن، در كنــار دیگــــــری ســت . . .
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:24 توسط هانیه|
بعضی چیزها را " باید " بنویسم نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه " برای اینکه " خفه نشم " همین !! یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات میشــه یه جمله که میكوبن تو صورتــــت "بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......! گاهــــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـــی بهتــــر است داشتــــن بعضــــی هـــا تنهــــاتــــرت مـــی کــنــد . . .
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:22 توسط هانیه|
تو از زیبا ترین نیلوفر من ، بخوان غم را تو از چشم تر من بدان این روی زرد از دوری توست ، که سر بیرون زد از خاکستر من . . .
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:21 توسط هانیه|
روز ﮮ خواهد رســــــــید.... که دیگَــــــــر.... نه صدایمـــــ را بشنــــــــوید.. نَه نگــــــــاهَمـــــ را ببنید... نَه وجودَ مـــــ را حِس کُنـــــــــید.... وَ میشویید... با اَشکتون.... سنگـــ ــِـ ــ قَبرِ خاکـــ گرفتِه ﮮ مرا..... و آن لحظه اَستــــ ـــ ــ... که مَعنی تمامِ حر فـــــ ــ ـــ هاﮮ گفته و نَگفته اَمـــــ را میفهمید وَلی.... مــ ــَـ ــ ـــن ... دیگر ... نیستَمـ ــ ـ ــــ....
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:18 توسط هانیه|
روسـَريـت رآ בرسـت بـبـَنـב ... لـبآسـهآيـَت پـوشـيـבه بآشـَב ... آرآيـِش نـَكـن ... حـَتـے اگـہ رآه בآره زيـبآ هـَم نـَبآش ... בخـتـَرَك پـنـهـآن كـن خـويـش رآ ... اينـجآ ايـرآن اسـت ...
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392ساعت 18:16 توسط هانیه|
مرا صد بار از خود براني دوستت دارم / به زندان مصيبت هم كشاني دوستت دارم به پيش خلق اگر نتوان حديث عشق گفتن / درون سينه ي تنگم نهاني دوستت دارم چه سود از مهر ورزيدن چه حاصل از وفا كردن / مرا لايق بداني يا نداني دوستت دارم
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:32 توسط هانیه|
همه ی حواسم را جمع میکنم تا خیالت را کم کنم اما تمام یادت در”من” ضرب میشود و “من” تقسیم میشوم در “تو” … می بینی ؟ عجب دنیای بی حساب و کتابی ست ؟
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:29 توسط هانیه|
کــــــجـا !!؟ همـین جــــاسـت آغــوشِ مـن ! که روزی هـــزار بـــار میــخـوانــمت کـه : بیــــــــــا… و تـــو .. هــر بـــار .. بــا شیطــنتـی تمـــــــام ! صــــدا نــــازک میـکنــــی .. و بـــاز هـــم مـی پـــرســـی : کجــــــــــــــــا !!
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:28 توسط هانیه|
غصه هیچوقت سراغ من نمیاد،هیچوقت! . . . . . در واقع هیچوقت نرفته که بخواد بیاد ، الانم اینجاست!سلام کن به عمو!!!!!
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:27 توسط هانیه|
مرا ببخش که ساده بودنم دلت را زد..... مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم چشمان تورا بست..... میروم تا آدمهایی که تواناترند تو را به "اوج" برسانند.....
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:27 توسط هانیه|
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:23 توسط هانیه|
آدمهایی که این جمله رو می شنون خوشبخت ترین آدمها هستند: “عیب نداره با هم درستش می کنیم”
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:22 توسط هانیه|
ما خوب یاد گرفتیم: در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها ، اما هنوز یاد نگرفته ایم روی زمین چگونه زندگی کنیم ...
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:21 توسط هانیه|
در هر 3 ثانیه یکی تو دنیا می میره ... 1،2،3 الان یکی مرد!!! یادت باشه یکی از این سه ثانیه ها سهم ماست !!! پس قبل از اینکه به 3 برسیم قدر نعمت زندگی رو بدونیم و برای زندگی ابدی توشه بیندوزیم ... یک ... دو ... سه ...
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:19 توسط هانیه|
تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم ، راهی برای عبور هست ... ما که کمتر از آنها نیستیم ، پس نا امیدی چرا ؟
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:18 توسط هانیه|
دلم گرفت از اسمون / هم از زمين هم از زمون تو زندگي چقد غمه / دلم گرفته از همه آي روزگار لعنتي / حقه بهت هرچي ميگم من به زمين و آسمون / دست رفاقت نميدم از اين همه دربدري / قلب منم قيامته چه فايده داره زندگي / اين انتهاي طاقته از اينهمه دربدري / جونم رسيده به لبم به داد من نميرسه / خداي آسمون من
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:17 توسط هانیه|
زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد ، پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود !
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:16 توسط هانیه|
خــوب ِ مــن ، همین جا درون شعرهایم بمان تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛ من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392ساعت 11:13 توسط هانیه|
من بودم وتو و یک عالمه حرف… و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد…
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:35 توسط هانیه|
بودنت را دوست دارم وقتی مرا دربر میگیری و به آغوشت سفت مرا می فشاری وادارم می کنی که به هیچ کس فکر نکنم جز تو !!!
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:33 توسط هانیه|
پیوسته دلم دم به هوای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند گر بر سر خاک من گیاهی روید هر برگی از آن بوی وفای تو زند
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:32 توسط هانیه|
دلم در حلقه غمها نشسته زبانم بسته و سازم شکسته وجودم پر ز شعر عاشقانست تورا می خواهم و این ها بهانست . . .
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:32 توسط هانیه|
خیلی وقته که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم نه کسی از کنارم بره حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده.. آدم بی احساسی نیستم بی معرفت و نا مرد نیستم یه زمانی یه کسایی وارد زندگیم شدن که یه سری بــــاورامو از بین بـــردن!!
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:31 توسط هانیه|
ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با لایک و کامنت !!! وتکرار پشت تکرار
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:30 توسط هانیه|
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن، وفاداری که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:30 توسط هانیه|
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ، می گویندحساسیت فصلی است ، آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم .
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:30 توسط هانیه|
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:29 توسط هانیه|
این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد از دلتــــ که مایه بگذاری ســوخـــــته ای . . .
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:29 توسط هانیه|
امشب بیادت گریانم گرچه از دیده ات پنهانم هر چند که به ظاهر خندانم اما از درون نالانم
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:28 توسط هانیه|
بمان و تماشا کن کسی که دیروز برای ماندت دست به دعا برداشته بود امروز برای رفتنت نذر کرده است !
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:28 توسط هانیه|
ای دوست بخدا دوری تو دشوار است بی تو از گردش ایام دلم بیزار است بی تو ای مونس جان دل ز غمت می سوزد دل افسرده ی من طالب یک دیدار است
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:27 توسط هانیه|
این شعر آبی می نشیند روی کاشی وقتی که معشوق غزل هایم تو باشی برگرد… شاید شعر آرامش بگیرد چیزی نمانده واژه را از هم بپاشی
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:25 توسط هانیه|
این روزا آدم جرات نداره با یکی درد و دل کنه ؛ یارو تا بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره ولت نمیکنه !
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:25 توسط هانیه|
نصف ایرانیا گوگل رو واسه جستجو مطالب مورد نظرشون استفاده می کنن ! نصف دیگه هم واسه اینکه ببینن اینترنتشون وصله یا نه !
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:24 توسط هانیه|
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... · می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم.... · دور میمانم که نزدیک بماند...
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:22 توسط هانیه|
چه زیباست که تو تنها نیاز من باشی و چه عاشقانه است که تو تنها آرزویم باشی و چه رویایی است این لحظه های ناب عاشقی و من همه زیبایی های عاشقانه و رویایی را فقط با تو حس میکنم....
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:21 توسط هانیه|
هر کجا هستی باش به درک پنجره،فکر، هوا،عشق،زمین مال خودت اصن خاک تو سرت (سهراب سپهری الان اعصابش خرده هیچی نگین) :))))
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:20 توسط هانیه|
ديدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود. انگار خودش نبود عاشق شده بود. افتاد.شکست . زير باران پوسيد آدم که نکشته بود . عاشق شده بود
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392ساعت 20:19 توسط هانیه|

آخرين مطالب
» <-PostTitle->
Design By : MohammadDesign.IR